برای ۶۰ سال هاری روست برای ما فقط یک اسم روی دیواره علمکوه بود و از خودش چیز زیادی نمیدانستیم. او اولین کسی بود که این دیواره را صعود کرد. در این اپیزود با او بیشتر آشنا خواهیم شد و برای اولینبار روایت هاری روست از سه سفرش به ایران و شرح ماجراهای صعود علمکوه، بیستون و دماوند را خواهیم شنید و از سفرهای او به دور دنیا خواهیم گفت. عکسهای مربوط به این اپیزود را از اینجا تماشا کنید.
هاری روست کوهنورد آلمانی، سه بار در سالهای ۱۳۴۳، ۱۳۴۸ و ۱۳۵۷ به ایران سفر کرد. در اولین سفرش دیوارهی علمکوه را برای اولینبار صعود کرد. در سفر دوم دیواره بیستون و در سفر سوم که مقصدش کوههای هندوکش در پاکستان بود، فقط از ایران عبور کرد. شرح سفرهای او و خاطراتش از این سه سفر را در اپیزود سی و دوم پادکست بیسکمپ بشنوید. در اینجا عکسهای او از ایران را میتوانید ببینید:
عکسهای سفر اول هاری روست به ایران در سال ۱۳۴۳. (عکس را به سمت چپ بکشید تا کل آلبوم را ببینید.)
در راه تهران
دماوند و چادر عشایر
عشایر
از چپ به راست، هاری روست و کنراد نیشلاگ روی قله دماوند
کاسه قله دماوند
در مسیر سرچال
در مسیر سرچال
کلبه درویش، ونداربن
علمچال
علمچال
کمپ علمچال
کمپ علمچال. از راست، روست، امیننیا، شبستری، امیرعلایی، مفیدی
این اپیزود روایتیست از بحثبرانگیزترین حادثهی چند سال اخیر در فضای کوهنوردی ایران، که در تابستان سال ۱۴۰۰ در کوه پوبدا اتفاق افتاد. در آن سال مهری جعفری و رضا آدینه هیچگاه از این کوه برنگشتند. سعید میرزایی و علی حاجسعید (الکس) که در آن برنامه حضور داشتند، به شرح حادثه میپردازند.
یکی از بهترین صعودهای فصل پاییز ۲۰۲۴ در هیمالیا، یعنی اولین صعود جبههی شرقی قلهی لانگتانگ لیرانگ توسط مارک هولچک و اوندری هوسرکا و حادثهای که در این برنامه اتفاق افتاد، موضوع این اپیزود است. مارک هولچک یکی از بهترین و سرشناسترین کوهنوردان حال حاضر دنیا، و برندهی دو کلنگ طلایی در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۲۰ است. داستان این صعود و حواشی پیرامونش در چند هفتهی قبل، در صدر اخبار کوهنوردی دنیا بود.
سندی همچنان با درد صورت ناشی از سوختگی شدید، دست به گریبان بود. پوست روشن او و اصرار بر تراشیدن ریش، برخلاف سایر اعضای تیم، وضعیت او را از دیگران متمایز کرده بود. مالوری نقشهاش را با نورتون در میان گذاشت و گفت که به اتفاق سندی یک تلاش دیگر انجام خواهند داد. نورتون به او گفت که بهتر است با اودل همراه شود چون او با تجربهتر و آمادهتر است. اما اودل به استفاده از اکسیژن اعتقادی نداشت و مالوری ترجیح میداد با کسی صعود کند که به کار با کپسولهای اکسیژن مسلط باشد. طرح نهایی در ۵ ژوئن آماده شد و جورج و سندی در اینباره کمی با هم صحبت کردند. سندی فردای آن روز مینویسد: “صورت زخمی من در طول شب زحمت زیادی ایجاد کرد. سامرول هنوز خیلی خسته است اما قبل از بقیه به سمت کمپ ۳ به راه افتاد. نورتون به شدت دچار برفکوری شده و هنوز نمیتواند حرکت کند. چادر او را با کیسهخواب پوشاندیم تا آن را تاریک نگه داریم. او روز بسیار بدی را سپری کرده است. دو دستگاه اکسیژن برای روز بعد آماده کردم.” صبح روز ششم ژوئن اودل و هازارد صبحانهی تیم حمله را که شامل ساردین سرخشده، بیسکوییت و چای داغ و شکلات بود، آماده کردند. کولهپشتی آنها که حامل دو کپسول اکسیژن، مقداری آذوقهی غذایی و وسایل دیگر بود، حدود ۱۲ کیلوگرم وزن داشت که برای این ارتفاع سبک محسوب نمیشد. هشت باربر آنها را تا کمپ پنج همراهی میکردند. اودل دوربینش را آماده کرد و عکسی از این دو مرد گرفت. سندی پشت به دوربین و مالوری در حال کلنجار رفتن با کولهپشتیاش است. این آخرین عکس آنهاست. ساعت ۷:۳۰ دقیقه به طرف بالا به راه میافتند و کمی بعد در میان تودهی یخچالی ناپدید میشوند. ساعت ۶ عصر چهار باربر به همراه یک نامه از سوی مالوری به کمپ ۴ برگشتند. تیم بدون دردسر و در هوایی مناسب به کمپ ۵ رسیده و همه چیز امیدوارکننده بود. صبح روز بعد آنها به کمپ ۶ در ۸۲۰۰متر رفته و اودل و یک شرپا چون در کمپ ۶ فضایی برای چادر نبود، برای پشتیبانی به کمپ ۵ رفتند. بعد از مدتی ۴ باربر دیگر با یک نامه از سوی مالوری به کمپ ۵ برگشتند. مالوری برای اودل نوشته بود: “اودل عزیز! ما خیلی متاسفیم که کمپ را چنین آشفته رها کردیم. اجاق ما در آخرین لحظه در سراشیبی به پایین غلطید. فردا قبل از تاریکی هوا به کمپ ۴ برگرد. امیدوارم ما هم بتوانیم به موقع برگردیم. قطبنما را هم در کمپ جا گذاشتم. لطفا نجاتش بده. برای دو روز ۹۰ اتمسفر اکسیژن داریم. بنابراین احتمالا با دو سیلندر ادامه بدیم. البته برای صعود وزن سنگینیست. هوا عالیه. دوستدار تو، ج.مالوری” هیچکس نمیداند سندی و مالوری در آن بعدازظهر در کمپ ۶ چه کردند. مالوری یادداشتی برای کاپیتان نوئل هم فرستاده بود که ۸ صبح آنها را با دوربین بر روی خطالراس پیدا کنند. البته در نامه به اشتباه 8pm نوشته ولی منظورش 8am بود. این اشتباه و وضع به هم ریختهی کمپ نشان میدهد که آنها با عجله کمپ را ترک کردهاند. شب قبل سندی محتوی اکسیژن سیلندرها را اندازه گرفته و مالوری اعداد را روی پشت یک پاکت نوشته بود که وقتی جسد مالوری پیدا شد، داخل لباسش بود.
سندی از قرار نگرفتن در تیم اصلی صعود به قله، ناراحت و ناامید شده بود. اما همچنان خودش را با کارهای فنی سرگرم میکرد. پروژهی جدیدش ساخت یک نردبان برای صعود دیواره یخی بین کمپ۳ و ۴ بود که چالشبرانگیز شده و چند حادثه هم داده بود. ۲۸ می در عرض یک ساعت و سی و پنج دقیقه که یک رکورد برای خودش بود، به کمپ ۲ رسید و تمام بعد از ظهر مشغول ساخت نردبان شد. برای سبکتر شدن و حمل و نقل راحتتر، هر سه پله یک قطعه چوب گذاشت و با طناب به هم متصل کرد. نردبان ۲۰متری روز بعد آماده شد و همه تحت تاثیر این ابزار بسیار مفید و کاربردی قرار گرفتند. ۳۰ می همگی به سمت کمپ ۳ به راه افتادند. سندی اما همچنان از اینکه در تیم حمله حضور نداشت، غمگین و افسرده بود. از نظر هینگستون او سرحالترین عضو تیم بعد از جفری بروس بود اما همچنان جایی در تیم اصلی نداشت. “امشب خیلی سرحال بودم؛ ای کاش به جای تیم ذخیره، در تیم اول بودم.” این اولینبار بود که یک تیم پشتیبانی که وظیفهاش کمک به گروه اصلی و پذیرایی بعد از صعود بود، برای اکسپدیشن اورست تشکیل میشد. “ساعت ۴:۳۰ صبح برای تهیهی صبحانهی کوهنوردها از خواب بیدار شدم. در این هوای سرد کار خیلی ناراحتکنندهایست. خدا را شکر شغل من آشپزی نیست!” ۳۱ می ۶ کوهنورد و ۱۵ باربر به سمت گردنه شمالی حرکت کردند. مالوری و بروس موفق شدند کمپ ۵ را ۶۰متر بالاتر از اکسپدیشن ۲ سال قبل برپا کنند. باد شدیدی که میوزید، یکی از کولهپشتیها را با خود برد و بروس برای آوردنش حسابی به زحمت افتاد. صبح روز بعد نتوانستند باربرها را برای بردن بار به کمپ ۶ متقاعد کنند. چارهای نبود جز اینکه به کمپ ۴ برگردند. مالوری از این اتفاق خیلی ناراحت بود و تصمیم گرفت به نقشهی قبلی و استفاده از اکسیژن برگردد. دوم ژوئن سندی صبحانهی نورتون و سامرول را آماده کرد و آنها ساعت ۶ به همراه دو باربر به سمت بالا به راه افتادند. ساعت ۱۰ یکی از باربران مالوری، خسته به کمپ ۴ رسید. سندی متعجب به بیرون چادر رفت و دید که مالوری و بقیه هم در حال فرود هستند. سریع روی دو اجاق، چای و سوپ گذاشت و به استقبال آنها رفت. باربرها حسابی خسته بودند و بروس هم حال مساعدی نداشت و از ناحیه قلب احساس ناراحتی میکرد. مالوری که اخمهایش در هم بود، به سندی گفت باید با اکسیژن صعود کنیم. تو جای بروس را میگیری. سندی بسیار خوشحال شد و با بروس به کمپ ۳ برگشت و با شور و اشتیاق فراوانی مشغول آماده کردن کپسولهای اکسیژن شد. باد و آفتاب صورت او را به شدت سوزانده و لبهایش طوری ترک خورده بود که خوردن غذا برایش مشکل شده بود. روز بعد دو مجموعه اکسیژن را آماده کرد. باربرها راضی شده بودند که هر تعداد کپسول که میتوانند تا کمپ ۵ بالا ببرند. آن روز مالوری هم به کمپ ۳ برگشت. شب شنیدند که نورتون و سامرول هم به کمپ ۴ برگشتند. “ناخوشایندترین شبی که داشتم؛ انگار یه چیزی روی صورتم میسابید و تکههای پوست خشکشده از صورتم کنده و باعث میشد از درد جیغ بکشم.”
صبح روز بعد خبردار شدند که شایعه برگشت نورتون و سامرول اشتباه بوده است؛ “مالوری و من برای تلاش با اکسیژن آماده میشدیم. کمی بعد از صبحانه یک باربر آمد و گفت نورتون و سامرول موفق شدند کمپ ۶ را در ۸۲۰۰متری برپا کنند و یک شب هم در آنجا خوابیدهاند. همه از شنیدن این خبر هیجانزده شدند.” نوئل اودل تمام روز با دوربین قله را نگاه میکرد اما هیچ نشانهای از کوهنوردها پیدا نکرد. مالوری و اروین بدترین سناریو را در نظر گرفته و خودشان را برای امداد آماده و به سمت گردنه شمالی به راه افتادند. سندی بسیار هیجانزده بود. با اینکه آرزو میکرد آنها به قله رسیده باشند، اما نمیتوانست حسادت خودش را نیز پنهان کند. نورتون و سامرول ساعت ۶:۴۰ صبح همان روز تلاش نهایی به سمت قله را شروع کرده بودند. کمی بالاتر از کمپ ۶ حرکت بدون اکسیژن خیلی سخت شده و برای هر قدم هشت یا نه دم و بازدم داشتند. در ۸۵۰۰متر سامرول که به سختی نفس میکشید، تسلیم شد و روی زمین نشست. نورتون به تنهایی ادامه داد و تا ارتفاع ۸۵۷۲متر صعود کرد. صعود دهلیزی که بعدها به نام او ثبت شد، به تنهایی برایش غیرممکن بود. به علاوه دچار برفکوری نیز شده بود. بنابراین به سمت سامرول برگشت که حالش اصلا مساعد نبود و به همراه او به کمپ ۶ و بعد به گردنه شمالی برگشتند. این بالاترین ارتفاعی بود که انسان تا به آن روز صعود کرده بود؛ آن هم بدون استفاده از اکسیژن کمکی! ادامه دارد. قسمت چهارم
کمپ سوم به ارتفاع ۶۵۰۰ متر ۵ می ۱۹۲۴ برابر با ۱۵ اردیبهشت ۱۳۰۳
ساعت ۶ عصر خسته و گرسنه، به کمپ سوم میرسند. سازماندهی تدارکات آنطور که انتظار میرفت پیش نرفته بود و کوهنوردها آن شب سوپ نداشتند. یک وعده گوشت گوسفند با سبزیجات و دو فنجان قهوه، تنها غذایی بود که آن روز خوردند. در این ارتفاع بدن به مقدار زیادی آب احتیاج دارد؛ چیزی در حدود ۶ لیتر در روز. ولی در آن زمان اهمیت بدن هیدراته برای سندی و دیگران روشن نبود. در روزهای بعد کمآبی در عملکردشان مشکلاتی به وجود آورد. سندی میگوید “به رغم سنگهایی که روی آن خوابیده بودیم، تا نیمه شب مثل یک کنده درخت خوابیدم. بعد از آن دیگر راحت نبودم. کیسهخواب و لباسهایم ناراحت بود و با نفسهای یخزده، مدام از این پهلو به آن پهلو میشدم. ساعت ۵ صبح خوابم برد و تا ۹ خوابیدم.” تا هشتم می بقیه تیم هم به کمپ ۳ رسید. هوا خراب بود و وضعیت روحی و جسمی باربران چندان مطلوب نبود. چند روز اقامت در کمپ ۳ بدون آب و غذای کافی، سندی و مالوری را ناتوان کرده بود. نورتون که متوجه وضعیت وخیم این دو شده بود، آنها را به کمپ ۲ فرستاد. روز بعد طوفان تقریبا کمپ ۳ را ویران کرد. سندی و مالوری ۱۱ می به بیسکمپ برگشتند. طوفان، سرما و اثرات ارتفاع، تیم را به هم ریخته بود. یک باربر بر اثر اِدِم جان خود را از دست داده و دیگری به علت سقوط پایش شکسته بود. بعد از این حوادث روحیه باربرها به شدت پایین آمد. نورتون که از علاقه و نفوذ لاما در بین باربرها آگاه بود، ترتیبی داد که به دیدار او در صومعه رانگبوک بروند. بعد از این دیدار روحانی، روحیهی باربرها کمی بهتر شد.
سندی در حال آموزش کار با پریموس به باربرها
۱۷ می دوباره به سمت کمپ ۱ به راه افتادند. این روز در برنامهی اولیه، روز صعود به قله بود. اما هنوز در بیسکمپ بودند. حال سندی هم خوب نبود. ۳ روز اسهال داشت و یک داروی مخدر قوی مصرف میکرد. بعد از بهبودی، به دلیل همهوایی بهتر، خیلی سریعتر از دور قبل به کمپهای یک و دو رسید و مشغول تعمیر چادر و گازهای پریموسی شد که بر اثر طوفان خراب شده بودند. مالوری، اودل و نورتون به سمت گردنه شمالی رفته بودند تا کمپ ۴ را برپا کنند. سندی اما به علت نداشتن لباس مناسب نتوانست به آنها ملحق شود و در کمپ ۳ ماند. در طی چند روز آینده کمپ ۴ در گردنه شمالی و ارتفاع ۷۰۰۰متر برپا، و مقداری بار به آنجا حمل شد. اما شرایط تیم همچنان خوب نبود و از برنامه خیلی عقب بودند. از ۵۵ باربری که از ابتدا در اکسپدیشن حضور داشتند، فقط ۱۵ باربر قادر به ادامهی کار بودند. بیست و ششم می جلسهای تشکیل شد و برنامه حمله نهایی باز هم تغییر کرد. با توجه به کم شدن تعداد باربرها، نظر بروس این بود که از کپسول اکسیژن صرفنظر کنند. دو تیم حمله انتخاب شد که هر دو بدون کپسول اکسیژن تلاش نهایی را آغاز کنند؛ مالوری و بروس تیم اول، سامرول و نورتون تیم دوم. سندی و اودل هم به عنوان تیم پشتیبان در نظر گرفته شدند.
در این اپیزود گفتگویی جذاب و شنیدنی خواهیم داشت با یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین کوهنوردان کشور، ابراهیم بابایی؛ و خاطراتی دست اول خواهیم شنید از دههی ۴۰ تا به همین امروز.
در این اپیزود تاریخچه و داستان هیجانانگیز راهنمایان کوهستان در شامونی را میشنویم. همینطور در مورد گایدهای IFMGA صحبت میکنیم و از زبان چند گاید میشنویم که چطور میشود یک راهنمای بینالمللی کوهستان شد. اسپانسر این اپیزود محصولات غذایی آفکوک است.