اولین نمای چومولونگما
۱۷ آوریل 1924 برابر با ۲۸ فروردین ۱۳۰۳
سندی و جورج از تپهی کوچکی در پشت کمپ خود بالا رفتند و برای اولینبار نمای واضحی از اورست را در دور دست دیدند و با دوربین دوچشمی قله را بررسی کردند. هنوز بیش از ۹۰ کیلومتر با آن فاصله داشتند. این لحظه برای سندی خیلی هیجانانگیز بود. او مینویسد: “کوه یا حداقل بخشی از آن که ما میتوانستیم ببینیم، عظمت خیرهکنندهای داشت.”
در کمپ و هنگام صرف شام، اعضای دو تیم برای تلاش نهایی تعیین شدند:
“اودل و جف بروس مامور برپایی کمپ ۵ شدند. نورتون و سامرول تیم حمله بدون استفاده از اکسیژن؛ مالوری و من تیم حمله با اکسیژن؛ اودل، جف، هازارد و بیتهام به عنوان تیم پشتیبان تعیین شدند. من از اینکه با مالوری همطناب شدهام، بسیار خوشحال هستم. اما آرزو میکنم ای کاش تلاش ما نیز صعودی بدون استفاده از کپسول اکسیژن باشد.”
مشخص نیست این آرزوی سندی از میزان بالای اعتماد به نفس او برای صعود بدون استفاده از کپسول اکسیژن است یا به این دلیل که هیچکس اندازهی او نمیدانست این دستگاه جهنمی، علیرغم طراحی مجدد و بهینهسازی توسط خودش، چقدر غیرقابل اعتماد است. اگرچه بعدها به اودل گفته بود در صورتی صعود به قله ارزشمند است که بدون استفاده از وسایل کمکی باشد. روز بعد برای لیلیان (مادرش) نوشت: “من موقتا برای صعود با اکسیژن به همراه مالوری انتخاب شدم. نورتون و سامرول در همان روز بدون اکسیژن صعود میکنند. خیلی عالی خواهد شد اگر هر ۴ نفرمان همزمان به قله برسیم! گفتم موقتا چون نمیدانم در ارتفاع ۸ هزارمتری چه وضعیتی خواهم داشت. تیم بدون اکسیژن یک روز زودتر از ما از گردنهی شمالی حرکت میکند و در ۷۷۰۰ و ۸۳۰۰ کمپ خواهند زد. اما ما فقط در ۸۰۰۰ متر شبمانی خواهیم داشت. تا به امروز، آب و هوا خیلی عجیب و غریب رفتار کرده است. هیچکس نمیداند که این علامت خوبیست یا نه. برای من افتخار بزرگیست اگر سیستم اکسیژن طراحی شده توسط من به قله برسد. امیدوارم این اتفاق بیافتد. ما احتمالا ۱۷ می به قله خواهیم رسید.”
همانطور که در قسمت قبل گفته شد، تصمیم سندی برای رفتن به اورست، دلیلی غیر از کوهنوردی و ماجراجویی نیز داشت. دیک سامرز، دوست صمیمی سندی بود. او فرزند هری سامرز، کارخانهدار و از بزرگان صنعت فولاد و ورقهای گالوانیزه بود. چند سال قبل از این، هری سامرز با مارجری تامپسون ازدواج کرده بود. در زمان ازدواج هری ۵۲ ساله و مارجری ۱۹ ساله بودند. این ازدواج دوم هری بود و دیک حاصل ازدواج از همسر اول او. زیاد پیش میآمد که دیک، سندی را به منزلشان در شمال ولز دعوت کند. سندی از اینجا با مارجری، نامادری دیک آشنا شد. چیزی نگذشت که سندی و مارجری عاشق یکدیگر شدند و کار رابطهی آنها بالا گرفت. طوری که احتیاط را کنار گذاشته و در انظار عمومی با هم دیدار میکردند یا به سفر میرفتند. خیلی زود این رابطهی پنهانی برملا و باعث دردسر برای سندی شد. در همین اثنا سندی به اکسپدیشن اورست دعوت شد و این فرصت بسیار مناسبی برای او بود که از این رسوایی فاصله بگیرد. چندماه بعد، مارجری از هری سامرز طلاق گرفت.
ادامه دارد.
نویسنده پیام حمزهای
قسمت قبل