شانس دوباره
۲ ژوئن ۱۹۲۴ برابر با ۱۲خرداد ۱۳۰۳
سندی از قرار نگرفتن در تیم اصلی صعود به قله، ناراحت و ناامید شده بود. اما همچنان خودش را با کارهای فنی سرگرم میکرد. پروژهی جدیدش ساخت یک نردبان برای صعود دیواره یخی بین کمپ۳ و ۴ بود که چالشبرانگیز شده و چند حادثه هم داده بود. ۲۸ می در عرض یک ساعت و سی و پنج دقیقه که یک رکورد برای خودش بود، به کمپ ۲ رسید و تمام بعد از ظهر مشغول ساخت نردبان شد. برای سبکتر شدن و حمل و نقل راحتتر، هر سه پله یک قطعه چوب گذاشت و با طناب به هم متصل کرد. نردبان ۲۰متری روز بعد آماده شد و همه تحت تاثیر این ابزار بسیار مفید و کاربردی قرار گرفتند. ۳۰ می همگی به سمت کمپ ۳ به راه افتادند. سندی اما همچنان از اینکه در تیم حمله حضور نداشت، غمگین و افسرده بود. از نظر هینگستون او سرحالترین عضو تیم بعد از جفری بروس بود اما همچنان جایی در تیم اصلی نداشت. “امشب خیلی سرحال بودم؛ ای کاش به جای تیم ذخیره، در تیم اول بودم.”
این اولینبار بود که یک تیم پشتیبانی که وظیفهاش کمک به گروه اصلی و پذیرایی بعد از صعود بود، برای اکسپدیشن اورست تشکیل میشد. “ساعت ۴:۳۰ صبح برای تهیهی صبحانهی کوهنوردها از خواب بیدار شدم. در این هوای سرد کار خیلی ناراحتکنندهایست. خدا را شکر شغل من آشپزی نیست!” ۳۱ می ۶ کوهنورد و ۱۵ باربر به سمت گردنه شمالی حرکت کردند.
مالوری و بروس موفق شدند کمپ ۵ را ۶۰متر بالاتر از اکسپدیشن ۲ سال قبل برپا کنند. باد شدیدی که میوزید، یکی از کولهپشتیها را با خود برد و بروس برای آوردنش حسابی به زحمت افتاد. صبح روز بعد نتوانستند باربرها را برای بردن بار به کمپ ۶ متقاعد کنند. چارهای نبود جز اینکه به کمپ ۴ برگردند. مالوری از این اتفاق خیلی ناراحت بود و تصمیم گرفت به نقشهی قبلی و استفاده از اکسیژن برگردد.
دوم ژوئن سندی صبحانهی نورتون و سامرول را آماده کرد و آنها ساعت ۶ به همراه دو باربر به سمت بالا به راه افتادند. ساعت ۱۰ یکی از باربران مالوری، خسته به کمپ ۴ رسید. سندی متعجب به بیرون چادر رفت و دید که مالوری و بقیه هم در حال فرود هستند. سریع روی دو اجاق، چای و سوپ گذاشت و به استقبال آنها رفت. باربرها حسابی خسته بودند و بروس هم حال مساعدی نداشت و از ناحیه قلب احساس ناراحتی میکرد. مالوری که اخمهایش در هم بود، به سندی گفت باید با اکسیژن صعود کنیم. تو جای بروس را میگیری. سندی بسیار خوشحال شد و با بروس به کمپ ۳ برگشت و با شور و اشتیاق فراوانی مشغول آماده کردن کپسولهای اکسیژن شد. باد و آفتاب صورت او را به شدت سوزانده و لبهایش طوری ترک خورده بود که خوردن غذا برایش مشکل شده بود. روز بعد دو مجموعه اکسیژن را آماده کرد. باربرها راضی شده بودند که هر تعداد کپسول که میتوانند تا کمپ ۵ بالا ببرند. آن روز مالوری هم به کمپ ۳ برگشت. شب شنیدند که نورتون و سامرول هم به کمپ ۴ برگشتند. “ناخوشایندترین شبی که داشتم؛ انگار یه چیزی روی صورتم میسابید و تکههای پوست خشکشده از صورتم کنده و باعث میشد از درد جیغ بکشم.”
صبح روز بعد خبردار شدند که شایعه برگشت نورتون و سامرول اشتباه بوده است؛ “مالوری و من برای تلاش با اکسیژن آماده میشدیم. کمی بعد از صبحانه یک باربر آمد و گفت نورتون و سامرول موفق شدند کمپ ۶ را در ۸۲۰۰متری برپا کنند و یک شب هم در آنجا خوابیدهاند. همه از شنیدن این خبر هیجانزده شدند.” نوئل اودل تمام روز با دوربین قله را نگاه میکرد اما هیچ نشانهای از کوهنوردها پیدا نکرد. مالوری و اروین بدترین سناریو را در نظر گرفته و خودشان را برای امداد آماده و به سمت گردنه شمالی به راه افتادند. سندی بسیار هیجانزده بود. با اینکه آرزو میکرد آنها به قله رسیده باشند، اما نمیتوانست حسادت خودش را نیز پنهان کند.
نورتون و سامرول ساعت ۶:۴۰ صبح همان روز تلاش نهایی به سمت قله را شروع کرده بودند. کمی بالاتر از کمپ ۶ حرکت بدون اکسیژن خیلی سخت شده و برای هر قدم هشت یا نه دم و بازدم داشتند. در ۸۵۰۰متر سامرول که به سختی نفس میکشید، تسلیم شد و روی زمین نشست. نورتون به تنهایی ادامه داد و تا ارتفاع ۸۵۷۲متر صعود کرد. صعود دهلیزی که بعدها به نام او ثبت شد، به تنهایی برایش غیرممکن بود. به علاوه دچار برفکوری نیز شده بود. بنابراین به سمت سامرول برگشت که حالش اصلا مساعد نبود و به همراه او به کمپ ۶ و بعد به گردنه شمالی برگشتند. این بالاترین ارتفاعی بود که انسان تا به آن روز صعود کرده بود؛ آن هم بدون استفاده از اکسیژن کمکی!
ادامه دارد.
قسمت چهارم